سال اول دبیرستان

سلام
سال اول دبیرستان بودم
که جلسه اول معلم عربی برای آشنایی واتمام حجت وارد کلاس شد
خودش رو معرفی کرد و چگونگی نحوه تدریس رو توضیح داد
ما هم چون تازه وارد دوران دبیرستان شده بودیم احساس غرور خاصی داشتیم و تحمل هر حرفی رو نداشتیم
اما معلم ما انگار وارد کلاس اول ابتدائی شده بود
شروع کرد به توضیح دادن:
موقع درس دادن من هیچ حرفی نمیزنید واگر صدایی بشنوم چنان میزنم بچسبید به دیوار که فقط یک سوم شما رو بشه با کارتک جمع کرد.
یه دفتر 60 برگ تهیه کنید و حتما دفترتون رو جلد مشمبایی کنید(سال اول دبیرستان کتاب هم جلد نمیکنن چه برسه به دفتر)
هر جلسه تمرینات و مشق جلسه قبل رو خوش خط بنویسید و من هر جلسه بازدید میکنم
هر جلسه درس های گذشته رو سوال میکنم واینقدر میپرسم تا یک سوال بلد نباشید اگر همه سوالات رو بلد بودید بازم سوال میکنم که یک سوال بلد نباشید مثلا اسم پدرم رو میپرسم که شما بلد نیستید
واون سوالی که بلد نبودید 19 نمره داشت و در نتیجه شما یک میشید.
ما هم که اصلا انتظار چنین حرف هایی رو نداشتیم زیاد جدی نگرفتیم و معلم شروع کرد به درس دادن
جلسه دوم سر کلاس حاضر شدیم
با دفتر های جلد نکرده،تمرینات ناقص و بدخط و بازیگوشی بی نهایت .
معلم گفت اول بپرسم بعد دفترهاتون رو ببینم

(ادامه در پست بعدی)

از چند نفر پرسید که طبیعیه نمرشون یک شد (چون باید برای یک میرفتیم پایه تخته)
بعد شروع کرد به ترتیب اسم دفترهارو دیدن و روی جلد دفتر ها مینوشت 5 نمره مستمر پایانی کسر شود به خاطر جلد نکردن (تو پرانتز معلم عربی ما مداح و روضه خوان هم بود)
یادمه رو دفتر یکی نوشت 5 نمره مستمر پایانی کسر شود و چقدر بد خط نوشتی اخه تو چه اعجوبه ای هستی به مادرت بگو برات اسپند دود کنه وشروع کرد به خواندن و نوشتن شعر اسپند دونه دونه اسپند سی وسه دونهبا حالت روضه و مداحی روی دفتر اون بیچاره و
بچه های بی جنبه ما هم شروع کردن به در اوردن صدای گریه و زجه زدن کلاس تبدیل شد به مجلس عزا فقط یه لحظه تصور کنید شعر اسپند با زبان مداحی وگریه کل کلاس
یه دفعه دیدیم در کلاس رو میزنن معلمای کلاسای دیگه بودن
امدن گفتن اقا چه خبره اینجا؟مجلس روضه هست؟
داریم درس میدیم سر وصدای شما نمیذاره بعد معلم ما عذر خواهی کرد
واین شد که با هماهنگی بچه ها ابروی معلممون رفت تا دیگه از این کارا نکنه
البته این رو هم بگم مدرسه ما بچه هاش خیلی هماهنگ بودن 18 تا فقط کلاس اول دبیرستان بودیم تو کرج
هر وقت اراده میکردیم مدرسه رو تعطیل میکردیم
امیدوارم این خاطره رو بپسندید
تا خاطرات بعدی رو بگم

(تمام)

جالب بود .
یاد معلم عربی سال اول دبیرستانم افتادم . اینقدر عربی رو با لحجه شدید! میخوند که فکر کنم خوده عربها هم راحت نمیتونستن متوجه بشن ایشون چی میگن
ولی معلم خوبی بود . خدا حفظشون کنه . با اینکه عربی رو دوست نداشتم ولی کلاسهاشون برام قابل تحمل بود

خیلی ممنون

حمایت کنید از من چون اولین باره تو جواهر بازار خاطره نوشتم
:))

بامزه بود اینم باز منو یاد مدرسه انداختدست به یکی کردید منو مادر بزرگ کنید ها :|

تشکر خانم غزل ازاد
کاش امتیاز هم میدادید

خوب بود

چند تا خاطره میشه نوشت؟

محدودیتی وجود نداره آقای مشایخ ؛
هرچند تا خاطره که بخواهید میتونین تو یه تاپیک جدید بنویسید.
مثلا خاطره ای درمورد سربازی یه تاپیک جدا .
خاطره ی سفر یک تاپیک جدا ؛
و همینطور هر چندتا که بخواهید .

من یک خاطره دیگه ارسال کردم
اما چون زیاد بود این قسمت نتونستم ارسال کنم برای همین
تو فرم تماس با ما نوشتم

خاطره شما منتقل شد .
البته تو همین قسمت هم میتونید بزارید ؛
فقط اگر خاطره شما طولانی هست ، مثل نمونه ای که توسط همکارامون انجام شده ، باید در دو یا چند بخش بزارید .
موفق باشین .