جدیدترین محصولات
  1. جواهربازار
  2. پرسش و پاسخ
  3. خاطره نویسی

ممنوعات مدرسه

جستجو دربین پرسش و پاسخ‌ها
کد موضوع30355
تصویر کاربری
#1ارسال '13:57 1394/8/19

مهندس نسترنی|مشاور / مدیر مالی

پست‌ها 1760
بازم زمان دبیرستان ؛
البته ممنوعات زمان ما شاید جزء الزامات زمان فعلی مدرسه ها شده باشه

اونوقتها اوج شیطونی های بزرگ زمان مدرسه ، رد و بدل کردن CD چهارتا آهنگ صوتی جدید بود !
ولی بچه هایی که جرات این کارو داشتن به چشم همه ی ما خیلی آدمای نترس و شیر زنی بودن

چه دخترهای ترسویی بودیم !
من انصافا خودم هیچ وقت جرات همچین کاری رو نداشتم و این کار رو به زمان های بعد مدرسه موکول میکردیم !
اما یه روز یکی از دوستام میخواست یه CD آهنگ جدید برام بیاره .
خونه شون تو مسیر مدرسه بود و بهش گفتم تو مسیر برگشت CD رو ازت میگیرم .
ولی این دوستم که البته خودشم خیلی شجاع نبود ! اینبار شجاعت به خرج داد و CD رو باخودش برداشت آورد مدرسه !
میگفت بابا اتفاقی نمیوفته .
چقدر میترسی تو .
کی خبر داره تو کیف مون چی داریم و .

یهو بین بچه ها پیچید که قراره کیف ها رو بگردن . گفتن بعضی ها لوازم آرایش میارن و وقتی تعطیل میشن میرن توالت آرایش میکنن حالا قراره امروز بیان کیف ها رو بگردن !

منو دوستم رسما داشتیم میلرزیدیم و رنگ مون مثل گچ شده بود
اول کلی سرش نق زدم
بعدش دنبال یه جا که CD رو قایم کنیم !
یادم نیست که پیشنهاد کدوم شاهکاری بود ! من یا دوستانم !
ولی تصمیم گرفتیم CD رو تو گلدونهای بزرگ اطراف حیاط مدرسه بزاریم !
شروع کردیم خاک گلدون رو کندیم . یهو یه کرم گنده دیدیم ! یه جیـغ بنفش و فرار کردیم !
همینطور با ترس رفتیم سر کلاس .
به امید اینکه شایعه باشه و نیان کیف هامون رو بگردن !
ولی اومـد !
وسط کلاس بود که معاون مدرسه اومد گفت کیف ها رو بزارید روی میز
قلبمون گم گم گم میزد .
یهو دوستم چند تا برگه پاره کرد و رفت بریزه سطل آشغال !
وقتی برگشت یه لبخند رضایت بخشی زد و گفت حله !

وقتی تعطیل شدیم رفت سراغ سطل آشغال و CD رو برداشت
تصویر کاربری
#2ارسال '14:13 1394/8/19

شاپرک افشاری|تهران / تهران

پست‌ها 379
چه زبل بوده پس همچین ترسو هم نبوده توی این موقعیت مخش خوب کار کرده به هوای انداختن کاغذها تو سطل سیدیها رو هم انداخته خوب شد معاون شک نکرد
تصویر کاربری
#3ارسال '14:42 1394/8/19

مهندس نسترنی|مشاور / مدیر مالی

پست‌ها 1760
آره واقعا فکرکنم بهترین تصمیم رو گرفت اون لحظه !
تصویر کاربری
#4ارسال '2:12 1394/8/20

لیلا بالاهنگ|اصفهان / نجف آباد

پست‌ها 1869
منم کلی سی دبی جاب به جا میکردم فکر کن قیافمماروم میزد، عموم از خارج یه کوله اورد برام که پشتش زیپ داشت مأمورانگشتن، دیگه تا این حد فکرشو نمیکردن تو زمستون هم یه پالتویی داشتم که قسمت پشت لباسم رو آستری، زیپ مخفی بود کلا تابستون و زمستون دیگه رفقا غمی نداشتن، تازه اینقدر به چشم معاون خوب بودم که شدم مامور گشتن
تصویر کاربری
#5ارسال '14:57 1394/8/20

سحر نوعی|گیلان / رشت

پست‌ها 3345
خیلی باحال بود.

وای لیلا
تصویر کاربری
#6ارسال '15:28 1394/9/14

سحر نوعی|گیلان / رشت

پست‌ها 3345
مریم بانو جونم تبریکک
تصویر کاربری
#7ارسال '23:51 1394/9/14

ساجده افشار|تهران / تهران

پست‌ها 296
تبریک تبریک تبریک
تصویر کاربری
#8ارسال '8:19 1394/9/15

میرزاخانلو|تهران / تهران

پست‌ها 1444
با تبریک فراوون
تصویر کاربری
#9ارسال '9:16 1394/9/15

حسین نظردنیوی|تهران / تهران

پست‌ها 459
تصویر کاربری
#10ارسال '14:22 1394/9/15

امیر اشرفی بیرگانی|خوزستان / اهواز

پست‌ها 13
زمان ما فیلم VHS رو دور بود و بچه ها زیر لباسشون جلو شکمشون میزاشتن بچ های زمان ما همه شکم داشتن و چاق بودن لامصبا!
تصویر کاربری
#11ارسال '14:27 1394/9/15

مهندس نسترنی|مشاور / مدیر مالی

پست‌ها 1760
ممنونم دوستان خوبم .
پیامهای تبریک تون رو الان دیدم .
ممنونم از محبت تون سحرجونم ، ساجده خوبم ، آفتابگردون : نویسنده ی عزیز ، آقا سعید و تک تک دوستانی که خاطره های منو خوندین و رای دادین
تصویر کاربری
#12ارسال '14:29 1394/9/15

مهندس نسترنی|مشاور / مدیر مالی

پست‌ها 1760
وای ، مخفی کردن VHS ، چه حرفه ای
تصویر کاربری
#13ارسال '17:0 1394/9/15

حسن شهرابی فراهانی|تهران / تهران

پست‌ها 203
سلام
خانم نسترنی گرامی و محترم ابتدا بابت تایید درخواست بنده کمال تشکر و قدردانی را دارم دوم اینکه از این خاطره بسیار لذت بردم و واقعا چون بسیار ساده و خودمونی و بدون تشریفات خاصی نوشتید, برای من خیلی جذاب بود. نمره 10 تقدیم شد هرچند باید 20 میدادم ولی امکانش در سایت نیست منتظر خاطره بعدی شما هستم . خوش باشید. فعلا

ارسال پاسخ

کد امنیتی»»