جدیدترین محصولات
  1. جواهربازار
  2. پرسش و پاسخ
  3. خاطره نویسی

بحث انتخاب رشته ی دبیرستان

جستجو دربین پرسش و پاسخ‌ها
کد موضوع36308
تصویر کاربری
#1ارسال '1:4 1395/1/28

آقاسید هاشمی|آذربایجان شرقی / هریس

پست‌ها 117
* با نام خدا *
سلام و عرض ادب دارم خدمت همگی عزیزان ؛ آرزو می کنم همیشه صاحب خاطرات خوش و شیرین باشین.
خاطره ای یادم افتاده از بحث و‌کشمکش های انتخاب رشته دبیرستانم.
مدیر محترم و رفیق شفیقم خانم عبدالسلامی که آرزو می کنم هر جا هستن موفق و موید باشن ، از دوران راهنمایی تا اول دبیرستان و تا نیمه های دوم دبیرستانم مدیر مدرسه ی زینبیه و الزهرای ما بودن.منو هم خیلی خیلی دوست داشتن و کلا رفاقت صمیمانه ای با همه داشتن و البته با منم بیشتر چون به لطف خدا دختر مودب وگوش کنی بودم و هم این که خیلی هم زرنگ و درسخون بودم البته با دیگر دوستا بودیم.
خلاصه از اونجا که همچین شناختی از من و دوستام دست مدیریت محترم و معاون عزیز مدرسمون که از دوم دبیرستان تا سوم هم ایشون مدیریت رو متقبل شدن ، اومده بود و تعریفم نباشه منم تقریبا هیچ کدوم از مسابقات قرآنی و فرهنگی رو هم از دست نمیدادم و حتی برا مدرسه هم کسب رتبه حتی تو سنگین ترین موضوع مقالات و توفیق راهیابی به جشنواره جوان خوارزمی تو رشته نظم سوره ی نبا کسب کرده بودم کلی تو دل و چشم اهالی دفتر و کل مدرسه اعتبار داشتم و خیلی خلاصه اش کنم میشه این که القصه ؛ روز های این چنینی میومدن و میرفتند که نوبه رسید به شروع سال دوم دبیرستان و بالطبع انتخاب رشته.
منم با مدارک لازم و با همون حفظ احترام مدیریت عزیز و با خوشحالی به همراه بعضی از دوستا برا انتخاب رشته وارد دفتر مدیریت شدیم.
{ ادامه در پست بعدی }
تصویر کاربری
#2ارسال '1:18 1395/1/28

آقاسید هاشمی|آذربایجان شرقی / هریس

پست‌ها 117
و از اونجا که خانم عبدالسلامی هم اهل تواضع و ادب و مهربونی بودن در حد کمال به احترامی که نشانه ی بزرگی خودشون بود از جا برخواستن و اجازه فرمودن وارد بشیم.
فرمودن خوب عزیزان من برا انتخای رشته اومدن؟ البته تا یه جای کار قبل انتخاب رشته ی نهایی توسط مسئول پرورشی پیش رفته بود و تا جایی مدیر محترممون میدونستن قرار چه رشته ای تحصیل کنیم ولی باز به رسم ادب پرسیدن خوب خانم فلانی (بنده) شما چه رشته ای ثبت نام می کنی؟ منم عرض کردم خانوم ، علوم انسانی !
ایشون فرمودن چی ؟
بازم عرض کردم قبلا هم تو کلاس فرم پر کردیم من دوست دارم علوم انسانی بخونم.
ایشون با تعجب و ابهت بلندی فرمودن : منم چنین اجازه ای نمی دهم !
گفتم : نه خانوم اجازخه بدین انسانی بخونم.
فرمودن نشنیدی منم میگم این طوری ثبت نام نمی کنم.
گفتم : خانوم خواهش می کنم.
فرمودند: خواهش نیاز نیست ، یا علوم تجربی یا ریاضی ! در غیر این صورت تشریف ببر.
حالا شما فکر کنین چنان با جدیت می فماین که آدم جرات نمیکنه نه بگه.ماشاالله هم بلند قد و سنگین وزن بودن که اینم ترس آدمو بیشتر میکرد هرند چنان مهربون بودن که آدم حرفای جدیشونو به حساب شوخی میذاشت البته نه تو همه ی موارد ! چون بعضا چنان عصبانی میشدن که لاجرم باید سکوت کرد.
{ ادامه در پست بعدی }
تصویر کاربری
#3ارسال '1:43 1395/1/28

آقاسید هاشمی|آذربایجان شرقی / هریس

پست‌ها 117
خوب خلاصه ؛
اون روز هر چقدر اصرار کردم قبول نکردند علوم انسانی ثبت نامم کنن .منم گفتم خانوم میرم با بابام میام که از ایشونم بشنوین علاقه و‌خواست خودمه.
ایشونم با جدیت فرمودن اتفاقا باید با باباتم صحبت کنم و بگم دخترت سرت خورده به دیوار.( البته به محصلین رشته ی شریف علوم انسانی برنخوره به هر حال اینم خواسته ی مدیرم از من بوده هر چند مرغ همسایه یه پا داشت و من حرفمو به کرسی نشوندم ).
خوب جلسه ی بعد به امید خدا با پدرم رفتیم.پدرم فرمودن خانم اجازه بفرمایین دخترم تو رشته ی مورد علاقش درس بخونه و به حمایت از منم که کلی تو خونه آمادش کرده بودم حرف زدن ولی خانم عبدالسلامی اصلا انگار گوش نمیدادند و می فرمودند : (فاطمه) نرگس حیفند.باید ریاضی بخونن اونم نشد تجربی.اینا رو می گفتن منم استزس می گرفتم نکنه پدرمم حرفای مدیرمونو تایید کنه و حرفای من یادشون بره هر چند هر از گاهی به عمد هم یادشون میرفت و میگفتند : دخترم خانوم راست میگند تو که زرنگی .
ولی من میگفتم حرفی تو زرنگی و تنبلی من نیست من فقط علاقه ام به انسانی بیشتره.
پدرمم تو رچ دروایسی بود که اصرارها بازم افاقه نکرد و من باز موندم بین هوا و زمین خدا.
خلاصه تر کنم که ؛ مدرسه ، کلاسا شروع شد منم به زور که اسمم تو دفتر انسانی نمی دونم بود یا نه می نشستم تو کلاس دوم انسانی.که مدیریت محترم همون چند روز اول رو نبود.تقریبا بعد چند روز اومدن نمی دونم فهمیدن من انسانی نشینم به اجبار خودمیا نه.
میفمیدن حتما عصبانی میشدن .حالا یه زنگ تفریح بود که صدام زدن و سراغمو گرفتن اونم از کجا؟ کلاس تجربی !
منم شرمنده از حضورشون ولی با لبخند خدمت رسیدم.همون نزدیک دفتر سلام کردم ، سرمو گرفت به شدت تکون داد گفت کدوم کلاسی و چرا؟ جواب نداشتم چون نمی خواستم اول سال شهید شاخص سالم بشم.
{ادامه در. پست بعدی }
تصویر کاربری
#4ارسال '1:55 1395/1/28

آقاسید هاشمی|آذربایجان شرقی / هریس

پست‌ها 117
خیلی خیلی پوزش می طلبم هر چند تلاش کردم خلاصه کنم این خاطره ام رو بازم طولانی شد.
فقط اینم عرض کنم که بی وایان نباشه این شروع دلنشین انتخاب رشته اونم اینکه به حساب رفاقت دیرینه با مدیر عزیزم با هم کنار اومدیم.ایشون برا من تو رشته ی مورد علاقه ام آرزوی موفقیت کردن منک آرزومند همیشگی سعادت و موفقیتشون هستم.
زیادم طول نکشید که از مدرسمون رفتند فکر کنم فقط چند ماه از سال دوم رو با ایشون بودیم هر چند سکان رو دست کسی سپردن که عزیزترین مدیر تمام طول تحصیلم تو مدارس می شناسمشون.عزیز همیشه مهربونم خانم فقیه که امیدوارم همیشه زیر سایه سبز لطف حق باشن.
مدیری که به همه می فرمود: خانم فلانی«بنده» دست راست منه.حرف اون تو مدرسه یعنی حرف مستقیم من.خیلی تو صف مدرسه شد که خواستن برم جلو و دست تو دستم دادن و فرمودن: عزیزانم، ایشون کسیه که اگه احیانا من تو مدرسه نبودم یا معاونت نبود حرفتونو به ایشون بزنین.چه روزایی بود چه حساب ها و چه حساذت ها که از این حرفا بوجود نیومد.
هرچند من ادب رو سرلوحه ی رفتارم قرار دادمو میدم.
خاطره ام باز طولانی شد به لطف و ادب خودتون ببخشین.امیدوارم خداوند بخشنده ام هم از کم و زیادی حرفام بگذرند.
یا علی(ع) ؛ التماس دعا.
تصویر کاربری
#5ارسال '2:18 1395/1/28

آقاسید هاشمی|آذربایجان شرقی / هریس

پست‌ها 117
تصویر کاربری
#6ارسال '10:50 1395/2/14

محمدمهدی صادقی|سمنان / شاهرود

پست‌ها 47
جالب بود. اتفاقا من هم دقیقا همین شرایط شما رو داشتم اما حریف نشدم و رفتم ریاضی و بعد سه سال پشیمونی که دیگه سودی نداشت. البته بالاخره خودمو جمع و جور کردم و الان بحمدالله زندگی خوبی دارم.
تصویر کاربری
#7ارسال '13:4 1395/2/14

آقاسید هاشمی|آذربایجان شرقی / هریس

پست‌ها 117
« الحمدلله علی جمیع نعماته و برکاته و عنایاته و کل احوالنا و امورنا »
تصویر کاربری
#8ارسال '10:3 1395/8/9

حسین نظردنیوی|تهران / تهران

پست‌ها 459
خیلی هم عالی. آدم باید در رشته مورد علاقه اش فعالیت کنه تا بیشتر مثمر ثمر باشه خصوصا برای خودش. در همه حوزه ها باید نیروها تقسیم بشن و اگه از اول در نظامپآموزشی استعداد یابی و مدیریت حاکم باشه دیگه پزشک و مهندس و غیره بیکار وجود نداره و مغزها هم فرار نمیکنن .

ارسال پاسخ

کد امنیتی»»