محبت قلبی خاتون کریمه ام حضرت معصومهس

*** بسم الله الرحمن الرحیم ***
« السلام علیکم یا اهل بیت النبوه و یا ائمه المعصومین (علیکم السلام) ؛ السلام علیک یا ام ابیها یا فاطمه الزهرا (س) و السلام یا کریمه اهل البیت یا فاطمه المعصومه (س) ».
و سلام و ادب خدمت همه بزرگواران ، خاطره ای می خواستم عرض کنم از یک عمر خاطره ی محبت و عشق قلبی ام به ساحت مقدس کریمه ی اهل بیت (علیهم السلام) حضرت فاطمه ی معصومه (س) البته بهتر هست بگویم از تفضل و عنایات بانو.
سال ها و چندیست محبت بی بی بر دل و وجودم نشسته که ثبات و رشد و افزونی آن در تمام طول زندگی ام و البته همه رو از خداوند متعال خواهانم.الانم می خواهم از حضرت بنویسم و خاطرات رفاقت شفیقانه بانو با چون من.
الان که روز جمعه ، سید ایام هست و وقت شریف ظهر و نسیم خنک بهاری شهرم که با ترانه ی ازلی خود جان شکوفه های آلبالوی حیاتمون رو به نوازش در می آورد و حال و هوای شهر قم رو انگار برای من مشتاق تداعی می کند.شهر آرزوهایم ، شهر کرامت و مهربانی ها ، شهر اهل بیت و شهر خدا.
خدایا چقدر هوای بانو رو کردن تجلی عشق تو رو در زندگی ام جاری می سازد.چه حال خوشی برای امید به زندگی در جوار بانو وجودم رو پر از تو می سازد.خدایا یعنی می شود؟


{ ادامه در پست بعدی}

چندیست که آرزوی زندگی برای همیشه ی خدا در شهر مقدس قم رو در لحظه لحظه عمرم از حداوند بی بدیلم خواهانم.لذتی که در این شوق وصف نشدنی دارم رو هیچ گاه نمی توانم آنگونه که باید بر زبان بیاورم ولی در این جا مختصری از این شوق می نویسم در قالب امیدی که برای زیستن در جوار بانو رو داشتم و به همین دلیل از رفتن به دانشگاهمنصرف شدم و قصد کردم در جوار حضرت تو حوزه ی علمیه اونم فقط فقط شهر قم تحصیل کنم.
ماجرا این طوری شد که من چند سال پیش که با رتبه خوب و یکی از دانشگاه های روزانه و تو رشته ی دلخواهم و استان خودم قبول شدم خوشحالی خاصی داشتمو از این که این موفقیت رو خداوند متعال شامل حالم کرده بود شکرشو همواره به جا می آوردم .تا این که به همراه پدرم رفتیم ثبت نام و از سر حکمت خدا کلاس من نیمسال دوم شروع میشد و اینم فرصتی طلایی شد برا خیلی چیزا.
چند ماه زمان شروع کلاسا تموم شد و هشت روز موند به رفتنم به دانشگا .بیشتر خریدا رو انجام دادیم و فقط چادر نوی دانشگام مونده بود تا این که عمه ام که خودشم لیسانس ادبیاته اومد و خواست با هم حرف بزنیم .یه مدت خرف زدیم تا این که حرف آخر عمه ام این شد خودت بشین و کلاتو قاضی کن و حسن و معایب دانشگا رو پیش خودت سبک سنگین کن ببین می تونی یا نه.
خلاصه این که منم چنین کردم و همش هم این جمله ی حضرت امام (ره)که بالای دفترچه کنکور تو ذهنم میومد که « دانشگاه اصلاح شود مملکت اصلاح می شود ».
{ادامه در دست بعدی }

و نتیجه این شد از دانشگام بگذرم وای تصمیم داشتم حتما باید آزمون حوزه ی علمیه شرکت کنم و خواست خدا بود اونجا ادامه تحصیل بدم و از اونجا که همه از این تصمیم اونم تو روزای آخر شروع کلاسم مطلع شدن جا خوردن و تعجب می کردن و با آنکه از این خبر شوق ملموسی تو چشمای پدرم بود ولی اصرار می کرد که دانشگامو برم ولی تصمیم من جدی شد و پدرم به احترام تصمیم زیبایم رفتن که از زمان ثبت نام
حوزه خبری بگیرند و اتفاقا هم فقط چند روز به آخرین فرصت ثبت نام مونده بود و من با صرف نظر از دانشگاه که می دونستم اگه از رفتن منصرف نشم یه سال از ثبت نام کنکورم جا می مونم ولی توکل به خدا حوزه رو ثبت نام کردم اونم می گفتم فقط جامعه الزهرای قم.
{ادامه در دست بعدی }

خلاصه تر کنم ، دانشگا نرفتم ، یه سال از ثبت نام کنکور معاف شدم و حوزه ی جامعه الزهرای قم ثبت نام کردم و اتفاقا قبولم شدم ماه رمضان برای مصاحبه دعوت شدم ولی نمی دونم چه حکمتی داشت به جهت عدم اختصاص خوابگاه به پذیرفتگان نیمه وقت و به جهت این که داشتن خانه در خود شهر مقدس قم الزامی بود برا گرفتن تحقیق و غیره و اون زمان هم ما خونه نداشتیم هر چند پدرم گفته بود اگه الزامیه اجاره می کنیم و اونم تا پایان تحصیلم دیشم می مونه ولی حوزه باز قبول نکرد و فرمودن برای حال حاضر باید داشته باشیم.هر چند جزو پذیرفته شدگان بودم و مصاحبه ام خوب بود و گفتن نامه میدن برای تحصیل تو حوزه ی صادقیه ی تبریز ولی من بازم اصرار می کردم من با نیت جامعه الزهرا رو انتخاب کردم و اگه اینجا نشد تبریزم نمیرم چون اونجام به جهت نیمه وقتی خوابگا نمیداد .خلاصه با کلی حرف و حدیث هزاران هزاران افسوس که نشد واقعا سلب توفیق بود ولی بازم اومدیم لطف خدا شامل حالم شد و همچنان به شوق زندگی در جوار خاتون قلبم هستم و یه بارم نمی دونم از کجا ولی تو قنوت یه نمتزم یادم افتاد و دعا کردم. « اللهم الرزقنا توفیق حیاتنا فی بلادک المقدسه القم فی جوار عزیزتک الفاطمه المعصومه بحق عزیزتک اافاطمه الزهرا (س) » و همین دعای عزیزم مایه قوت وجودم هست بر این اشتیاق.و حتما حکمتی تو این عدم موفقیت تو تحصیل تو جامعه الزهرا بوده .درسته نشد وارد دانشگاه یا حوزه بشم ولی به حول و قوه ی الهی تونستیم در حدود شش ماه ماه تحصیل علوم قرآنی به عنوان مربی قرآن تو شهرم تدریس داشته باشیم و خداوند منان رو بی نهاینهایت شاکر و سپاسگزارم هر چند توفیق رسیدن به دهاعا و آرزوهای پر از خیر و برکت همه و بنده خصوصا ظهور آقامون(عج) و توفیق زندگی در جوار بی بی رو از خداوند ارحم الراحمینم خواستارم.
{ادامه در پست بعدی}

شهرم رو چو زندانی یی می بینم با حال و هوای خوب و گاها بد که وجود پدر و مادر و عزیزانم مشغولم می سازد به صبر ولی شوق رهایی دارم و آزادی برای وصل به عزیزترینم ؛ بانوی قلبم بعد حضرت زهرا (س) بی بی حصرت معصومه(س) ان شاالله.
هرچند خاطراتی دیگه با موضوع بی بی براتون خواهم نوشت ولی یک جمله می نویسم و تشکر می کنم و تمام این که ؛
« بانویم شوق دیدار شما گواه خداییت بر من ، التماس دعا ».
التماس دعا.

ویرایش آخرین جمله قبل التماس دعا. «بانویم شوق دیدار شماگواه خدایست بر من ، التماس دعا »

با نام خدا و سلام و عرض احترام.
تشکر می کنم بابت امتیاز بزرگواران ، ان شاالله که نیتتان خیر بوده .موفق باشین.

« خداوند نیک ترمی داند ناخالصی برخی را چگونه به وسیله ی برخی دیگر پاک سازد»
.ممنون و متشکر از حضور همگی.به جان بی بی که جانم فدایی حضرت باشه همین که لطف نموده و خاطره ام رو خوندید برایم ارزشمند هست هر چند شاید در ظاهر امتیازی دادید که شاید نشون داد کم تر پسندید ولی من بهترین های دنیا و آخرت رو برایتان آرزومندم.برادر جابر و خواهر الناز برایتان چنین دعا می کنم که ان شاالله زیارت خالصانه بی بی نصیبتون بشه و خاطرات خوش و خیر از اون رو در اینجا ازتون بخونیم و بنده هم قول می دهم به احترام بی بی امتیاز عالی بهشون بدهم.
شاید در ظاهر گمان کنید از سر ناراحتی چنین نوشته ام پس اگر چنین فکر کردید اولین جملات بالا رو دوباره بخوانید.
التماس دعا. * اللهم عجل لولیک الفرج *

زندگی در جوار کسانی که خدا خیلی دوستشون داره از از پیامبر گرامی اسلام گرفته تا ائمه بزرگوار و تا فرزندان اونها سعادت زیادی میخواد که ان شاء الله نصیب خواستارانش بشه.

برادر بزرگوار جناب آقای سعید از شما هم تشکر می کنم به جهت امتیازی که ه این خاطره دادید ، ان شاالله همیشه زیر سایه ی دعاهای بی بی باشید.

* ان شاالله *

بسیار سپاسگزارم و خوشا به سعادت جواهربازار که البته ظاهرا یک سایت فروشگاهی و تجاریه ولی برکات همجواری با امام رضا علیه السلام موجب شده که فرصتی معنوی ایجاد بشه برای دوستداران حرم رضوی تا با درایت مسئولین سایت بتونن از برکاتی فراتر از حد نیز بهره مند بشن.
خدا خیرشون بده.

همینکه امکان آشنایی با دوستانی فراهم شده که اینطور مورد نظر و الطاف خاص برگزیدگان خدا هستند سعادتی است و اینکه در حق ما کوتاه دستان، دعا میکنند سعادتی بزرگتر.

بنظرم شما امتیاز اصلی و بزرگتر را از این اولیای معصوم خدا (علیهم السلام) گرفته اید.
برقرار باشید و سلامت و شاد همیشه.

به حول و قوه ی خداوند یگانه ی ارحم الراحمین.
بله واقعا همین طور هست بنده هم به نوبه ی خودم از جواهر بازار محترم نهایت تشکر را دارم و
نظر لطف شما برادر محترم هست ،سعادت بزرگی تری حتما دارید و داریمآن هم دعاهای امام زمان (عج) در حق همه ی ماست با آنکه خودم را عرض می کنم شاید ذره ای لیاقتش را نداشته باشم .
و این که فرموده اید امتیاز اصلی و بزرگتر را از اولیای خدا گرفته ایم باز لطف خدا و برادری شماست تشکر می کنم ولی این نکته را هم عرض کنم اگر بنده از کم انصافی برخی از بزرگواران خصوصا در مورد خاطرات خودم مطلبی عرض کردم واقعا نمی خواستم بگویم سودای امتیازی داشتم بنده همیشه از خدا چنین می خواهم که خدایا مرا همواره وسیله ی خیر قرار بده و اگر دنیا را هم داشته باشم بدون کوچکترین چشم داشتی برای شادی قلب ها تقسیمش می کنم.پس قصد من صرف امتیاز نبود فکر منصفانه مقصودم بود که شاید مساله ی کوچکی مثل رای به خاطره ای مد نظر باشد ولی چگونگی قضاوت نشان دهنده ی خصوصیات رفتاری ما می تواند باشد.

با همه ی اعتقادی که به این مساله دارم، که هیچ موقع از تعریف از خودم خوشحال نمی شوم و خالصانه عرض می کنم الحمدلله خداوند منان چنان لطفی در حق این حقیر دارد که دعاهایم در حق دیگذان و اطرافیان رو خیلی زود مستجاب می فرماید به گونه ای که برخی مواقع می گویم خدایا این اجابتت از سر عشقت هست یا این که مستجابم می کنی که از سرت وایم کنی هر چند جز عشق بی بدیلش نمی تواند باشد هر چند به دلایلی برخی دعاهایم در حق خودم زمان می برد تا اجابت هر چند راضی ام به رضای خودش.
واقعا امتیاز برتری که برادر بزرگوار فرمودید خداوند در حقم جاریساخته و می سازد.این مطلب رو می خواستم به عنوان خاطره تو هفته ی بعد عرض کنم ولی باز اینجا هم با اجازه عرض کنم که چند مدتی بود که کفشای پدرم رو که جفت می کردم یک دعا هم می کردم که خدایا جفتشون می کنم برا زیارت آقا اباعبدالله(ع) تا این که دی ماه سال گذشته پدرم اومدند و گفتند مثل این که خدا خواسته برا زیارت آقا و کمک برای ساخت صحن حضرت زهرا (س) مشرف به نجف اشرف و کربلا بشوند و بازم واقعا عرض می کنم هدفم از نوشتن خاطرات هرچند یک یاد کوتاه مثلا از بی بی حضرت معصومه یا امام رضا بوده و امتیاز آخرین گزینه ای که بهش فکر می کنم.پدرم از همین سفر معنوی هشتاد و چند روزه به عراق همهدیه ای گرانبها برام آوردند که به جرات عرض می کنم با کل جواعر بازار و با تمام جواهراتش عوض نمی کنم ؛ یک تکه از سنگ قبر آقا امام حسین و چند تکه ی دیگر از سنگ قبر اطهر آقا امیر المومنین (ع) که موقع تعویض سنگ قبر به کارکنان و گارگران صحن حضرت هدیه فرموده بودند.
حقیقت خداست و غیر همه مجازند بی اختیار.التماس دعا.

اللهم الرزقنا توفیق حیاتنا فی بلادک المقدسه القم فی جوار عزیزتک الفاطمه المعصومه بحق عزیزتک اافاطمه الزهرا (س)
این دعای الهام گونه زیبا، آرزوی من هم هست.(البته خیلی اشکال صرف و نحوی دارها)
یا اینکه:
اللهم الرزقنا توفیق مجاورة ولیّک علیّ بن موسی الرضا بحق حبیبتک فاطمة الزهرا صلواتک و سلامک الدائم علیهما.

البته یه توصیه هم از برادری که چند پیرهن بیشتر از شما پاره کرده و آدمای زیادی رو تو همین حال و هوا دیده، بشنو خواهر گرامی!
حوزه علمیه خواهران شهرستان ها هم همچی دست کمی از قم نداره. سرفصل ها و محتوای دروس یکسانه. تا سرد و گرفتار روزمرگی نشدی و غرور اینکه \"من دانشگاه خوب قبول شدم و نرفتم پس دیگه به کمتر از جامعة الزهرای قم راضی نمیشم\" از اصل هدف مقدست منحرفت نکرده، همونجا طلبه شو. مطمئنا شرایطی که جامعة الزهرای قم برای پذیرش گذاشته با صلاحدید بزرگان حوزه است و برای ملاحظه رسالت اصلی و فطری یک بانوی مسلمان و شرایط متفاوت و خطیرتر یک زن نسبت به مرد در غربت بطور کلی. حالا استثناهایی هم پیدا میشه اما اثر منفی سختی های غربت روی کیفیت تحصیل شما به مراتب بیشتر از اختلاف کیفیت آموزشی قم و تبریزه.
مضافا اینکه به قول علامه شهید مطهری، اهل تفکّر د تعمّق بودن خیلی مهمتر از اساتید فراوان دیدن است. شیخ مرتضی انصاری که در تاریخ علوم دینی جاودانه شد، به نسبت، اساتید کمی دید و حدود ده سال استاد دید اما خیلی فکر می کرد و خوب فکر می کرد و شد شیخ مرتضی انصاری. بسیاری که سی چهل سال استاد دیدند و فرصت برای تفکّر شخصی پیدا نکردند، پیر شدند و رفتند و نامی ازشون باقی نمونده با اینکه عمری زحمت کشیدند و بهشتی هستند.
ببخشید طولانی شد.
یا علی