جدیدترین محصولات
  1. جواهربازار
  2. پرسش و پاسخ
  3. خاطره نویسی

میدان تیر 2

جستجو دربین پرسش و پاسخ‌ها
کد موضوع37058
تصویر کاربری
#1ارسال '15:59 1395/3/8

حسین نظردنیوی|تهران / تهران

پست‌ها 459
الان خاطره یکی از دوستان رو خوندم درباره قسمت عملی درس آمادگی دفاعی، یادم افتاد که ما رو هم وقتی بردن میدون تیر خیلی حسابی ترسوندنمون که به تعداد فشنگهایی که بهمون میدن ازمون پوکه تحویل میگیرن و اگر یه دونه پوکه کم باشه به منزله اینه که یه گلوله گم شده و یه گلوله گمشده به معنی یک جنایت و یک انسان کشته شده است! و دیگه خودمون میدونیم!

طبیعی بود که با این تهدید، تحویل دادن پوکه ها به اندازه جونمون تو اون روز پر اهمیت بشه!


ولی این مسئله فقط در مورد یکی از بچه ها نمود واقعی پیدا کرد و کاملا جدی گرفتش.
موقع تیراندازی وقتی دسته دسته میرفتیم و به خط میشدیم برای هدفگیری، این دوستمون زمانی که یکی از پوکه ها بیرون پرید و افتاد جلوی خط آتش، به سرعت جلو دوید تا برش داره!


در اون لحظه انگار زمان متوقف شد ! (فکر کنم فرمانده دسته درست مثل شکلک پایین شد!)


شایدم این شکلی :


دوست گرامی ما تقریبا نصف طول صف خط آتش رو طی کرد تا پوکه گرانبهاش رو به دست بیاره!


همه چیز صحنه آهسته شده بود


خدا خیلی سرکار همه ما بود که تو اون لحظه یخ زده بودیم!


چون دستور تیراندازی صادر شده و همه فقط روی سیبلهاشون متمرکز بودن و بدون شمارش هم تیر مینداختن و آتش به اختیار بود و کسی باور نمیکرد یهو یه آدم جلوش سبز بشه!


البته نگران نباشید، رفیقمون خدا رو شکر آسیبی ندید و البته پوکه اش رو هم با جدیت به دست آورد!


ولی خیلی دعواش کردن!


خیلی کار خطرناکی کرد! خدا رحم کرد و طوریش نشد وگرنه این خاطره از خوب و خوش به تلخ تبدیل میشد


یا خدای نکرده تلختر


نتیجه اخلاقی رو دیگه خودتون بگیرید.
تصویر کاربری
#2ارسال '11:53 1395/3/21

جابر مقدسی|هرمزگان / بندر عباس

پست‌ها 29
خیلی خاطره خوبی بود آقا سعید .دمتون گرم
تصویر کاربری
#3ارسال '12:11 1395/3/21

حسین نظردنیوی|تهران / تهران

پست‌ها 459

ارسال پاسخ

کد امنیتی»»