جدیدترین محصولات
  1. جواهربازار
  2. پرسش و پاسخ
  3. خاطره نویسی

قلقلک

جستجو دربین پرسش و پاسخ‌ها
کد موضوع40157
تصویر کاربری
#1ارسال '12:36 1395/9/18

محمد صبور|خراسان رضوی / تربت حیدریه

پست‌ها 11
این خاطره رو امروز یادم اومد.اززمان بچگیها و شیطونی ها.
یبار میخواستم یه نخ کاموایی وسط اتاق به دوتا دیوار بزنم .به حالتی که مثلا اتاق رو قسمت بندی کنم .
باخودم فکرکردم و دوتا میخ برداشتم و یه نخ کاموا بستم به میخ ها و شکل طناب درستش کردم
یه همچین بچه خلاقی بودم بنده!
بعد گفتم خب به کجا بزنم؟ چون چکش نداشتم/یه سر نخ رو بدون میخ وصل کردم به جالباسی که تو روی دیوار قرار داشت . یه سر دیگه رو؟ رفتم میخ رو فرو کردم تو پریز برق
بعد یه حس قلقلکی بهم دست داد داد زدم ا چرا اینطوری میکنی.قلقلک نده دیگه.فکرکردم کسی پشت سرم داره قلقلکم میده.
یهو دیدم چندنفر از اعضای خانواده پریدن سمت من .
منو بگو از برق نمردم از ترس جیغ اونا نزدیک بود سکته کنم

ارسال پاسخ

کد امنیتی»»