سلام . خوندن خاطرات تون لذت بخش بود . ممنونم . البته همه رو نخودم اما تا به اینجا همگی جالب بود.
این هم خاطره ای از دوران مدرسه من:
یه بار کلاس سوم دبستان بودم روز معلم بود . یادتونه که برای جشن ها تخم مرغ ها رو خالی میکردیم و توش کاغذ رنگی یا گل و این طور چیزا میریختیم .
منم اومدم از خودم ذوق به خرج دادم . داخل تخم مرغ رو خالی کردم و گل ریختم
بعد به خاطر اینکه شب تا صبح گلا پژمرده و له نشن دوباره تخم مرغ ها رو گذاشتم تو یخچال
صبحش اشتباهی تخم مرغ واقعی برده بودم نمیدونم حواسم کجا بود !
اینو وقتی متوجه شدم که دو تا تخم مرغ رو زدم تو سقف که بشکنه و گل بریزه رو سر معلم .
ولی در کمال تعجب سفیده و زرده ریخت رو معلم و بچه های بغل دستش
فقط خداروشکرر که شلوغ بود دور و ورش و هر چیم گفتن کار کی بوده من که خودمو لو ندادم
+
ورود به باشگاه مشتریان