جدیدترین محصولات
  1. جواهربازار
  2. پرسش و پاسخ
  3. خاطره نویسی

سگ قلابی

جستجو دربین پرسش و پاسخ‌ها
کد موضوع41288
تصویر کاربری
#1ارسال '16:20 1395/12/14

حسین نظردنیوی|تهران / تهران

پست‌ها 459
یه تبلیغی تلویزیون مدتیه نشون میده که پسر بچه ای رو تخت بیمارستانه و داره سرفه میکنه بعد یه خاطره ای میگه از باباش که یه روز سگای گنده این بچه رو دنبال میکنن و باباهه از قرار میاد نجاتش میده و بقیه قصه.
این منو یاد یه خاطره میندازه از بابای خودم که رفته بودیم دهات، چند سال قبل. منم بچه بودم.
از قضا بابای ما رفته بود یه جایی بیاد و چندتا سگ بهش حمله کرده بودن که چوب برداشت و فراریشون داد.
من نبودم باهاش که نجاتم بده و تنها بود البته.

اما وقتی برگشت و قضیه رو تعریف کرد یکی از فامیل برگشت گفت :سگاش سگ نبودن!


یعنی انتظار داشت بابامو میخوردن تا معلوم میشد که سگ بودن ! دیگه جز این چه فکری میشه کرد!

یه همچین فامیلهایی داریم ما !

تصویر کاربری
#2ارسال '15:37 1396/6/6

محمد امین دلاوری جهرمی|فارس / جهرم

پست‌ها 30
نمره = 10

ارسال پاسخ

کد امنیتی»»