جدیدترین محصولات
  1. جواهربازار
  2. پرسش و پاسخ
  3. خاطره نویسی

شیطنت سر کلاس دینی

جستجو دربین پرسش و پاسخ‌ها
کد موضوع41532
تصویر کاربری
#1ارسال '0:56 1396/1/8

محمد امین دلاوری جهرمی|فارس / جهرم

پست‌ها 30
این خاطره بر میگرده به اول دبیرستان یادش بخیر . سر کلاس ، معلم دین و زندگی این قدر صحبت کرد که حوصله من سر رفت گفتم وسط کلاس بیایم یک کاری بکنیم دیدم طرف جلویی داره صندلیشو هی بالا و پایین میکنه فکر کرده رفته شهر بازی سوار تاب شده پا گذاشتم زیر صندلی که کمکش کنم بالا تر بره( نفر جلویی به اندازه ای که صندلی یک مقدار از زمین جدا میشد بعد دوباره می اومد زمین یک هو نمیدونم چی شد یک باره من که خواستم کمکش کنم پا گذاشتم زیر صندلیش که بالا تر بره طرف جلویی با صندلی رفت هوا و هم صندلی و هم نفر جلویی افتادند. همه بچه های کلاس شروع کردند به خندیدن بعد معلم بلند شد و به نفر جلویی من ، که افتاده بود گفت چیکار میکنی هی صندلی را بالا و پایین میکنی اینم نتیجش و شروع کرد به دعوا با اون نفر که چرا درس را گوش نمیکنی و اون نفر میگفت تقصیر من نبود کار فلانی بود معلم باورش نمیشد چون من درسم خوب بود و به قول معروف بچه مثبت بودم بعد که همه ساکت شدند کار تموم شد من نمیتونستم خندمو کنترل کنم که چطور معلم باور نمیکرد تقصیر نفر جلویی فقط 50 درصد بود هی نفر جلویی میگفت کار فلانی هست باصد تا قسم ولی معلم باورش نمیشد.منم میگفتم کار خودشه
تصویر کاربری
#2ارسال '16:45 1396/1/19

حسین نظردنیوی|تهران / تهران

پست‌ها 459
معلمها باید از دانش اموزان بیشتر خاطره داشته باشن، وقتی که خودشون اینهمه خاطره تو ذهن شاگرداشون باقی گذاشتن. بالاخره یه معلم بود و چهل تا دانش پژوه! باید خاطراتشون چهل برابر بیشتر باشه: )

ارسال پاسخ

کد امنیتی»»