جدیدترین محصولات
  1. جواهربازار
  2. پرسش و پاسخ
  3. خاطره نویسی

تلفن زدن به آژانس

جستجو دربین پرسش و پاسخ‌ها
کد موضوع41813
تصویر کاربری
#1ارسال '1:1 1396/1/26

محمد امین دلاوری جهرمی|فارس / جهرم

پست‌ها 30
یک شب که خونه مادر بزرگم بودم دیدم پسر عموم داره زنگ میزنه آژانس برای گرفتن ماشین و طرف آژنسی بهش گفته بود ماشین نداریم چون با بردارش و مادرش و خواهرش میخواستن برن خونشون!ساعت هم حول و حوش 11 و نیم یا 12 شب بود. این قضیه برمیگرده به دوران کودکی که حتی جایی زنگ میزدی شماره نمی انداخت یعنی نه شماره می انداخت و نه تلفن ها صفحه نمایشگر داشت اون موقع شاید 9 یا 10 سالم بود. بهش گفتم تو بلد نیستی حرف بزنی بچه ای فکر کرده داری مزاحمش میشی بده من زنگ بزنم ببین چطور میگه ماشین داریم تلفن را گرفتم به آژانس زنگ زدم صدامو کلفت کردم که طرف بگه یک آقای محترمی هست سریع ماشین بفرسته و با تاخیر 4 ثانیه ای و به صورت بریده خواستم جدی و محکم باهاش حرف بزنم گفتم : الو(تاخیر 4 ثانیه ای و با صدای تغییر داده شده) سلام.برای.کوچه حسینیه. کوثر. یک تاکسی تلفنی میخوام خودمم نفهمیدم چی گفتم. همین که جمله من تمام شد پسر عموم کنار دستم شروع کرد به خندیدن بلند و یک پشت گردنی ما را مهمون کرد و منم پشت تلفن خندم گرفت و تلفنو گذاشتم روش. پنج دقیقه بعدش دوباره زنگ زدم که جدی بگم ماشین بفرسته و طرف تا گفت الو بی اختیار پشت تلفن خندم گرفت با لحن خنده گفتم ماشین ندارین؟!سریع تلفن را گذاشتم روش یادش بخیر تلفن هم اون موقع شده بود اسباب جوک و سرگرمی ما( هردومون بچه بودیم من به اون میگفتم بچه! انگار خودم خیلی بزرگ بودم)
تصویر کاربری
#2ارسال '13:12 1396/1/28

حسین نظردنیوی|تهران / تهران

پست‌ها 459
زمان ما هنوز چون تکنولوژی اینقدر به سرعت وارد نشده بود کوچکترین مظاهر فناوری برای بچه های کنجکاو جالب بود. مثل همین تلفن که زنگ خوردنش شگفت آور بود! یا اینکه یکی از پشت خط حرف بزنه در حالیکه دیده نمیشه! طبیعتا ادم دوست داشت هی زنگ بزنه به همه و صداشونو بشنوه و چون حرفی برای گفتن نداشت و یا میترسید و خجالت میکشید بجاش فوت میکرد!: )
حالا البته من توی تلفن فوت نکردم اما یادمه اولین بار که واسه خونمون اف اف یا همین ایفون رو نصب کردن خوشم میومد هی در بازکن رو بزنم در باز بشه!: )
احتمالا چون کلا از صدای جیز جیز دربازکن خوشم میومد و یا اینکه بخاطر فقر تکنولوژی و نبود تلگرام و اینترنت و غیره از زدن دکمه ایفون که جایگزین مثلا کلیک کردن بود لذت میبردم!
یه بار هم که در حال همینطور پشت سرهم فشار دادن دکمه مذکور بودم از قضا تمام همسایه ها پایین جمع بودن و درباره این حرف میزدن که نمیدونیم کیه مدام این دربازکن رو میزنه! اتفاقا بابای منم اونجا بود و وقتی اومد بالا تعریف کرد که چی شده و منم اعتراف کردم که من بودم!


بعد از اونم دیگه از این تفریح خودمو محروم کردم وقتی دیدم برای دیگران جالب نیست!
تصویر کاربری
#3ارسال '17:37 1396/1/30

احسان حقایق|همدان / همدان

پست‌ها 55
قشنگ بود آقا سعید خاطره شما هم عالیه
تصویر کاربری
#4ارسال '17:40 1396/1/30

احسان حقایق|همدان / همدان

پست‌ها 55

ارسال پاسخ

کد امنیتی»»