+
ورود به باشگاه مشتریانواکسن
جستجو دربین پرسش و پاسخها
اتفاقا من هم یه همچین خاطره ای دارم، که از خجالت ساکت شدم، من خیلی از امپول میترسیدمم، طوری بود که فرار میکردم تو خیابون، دیگه مامانم میترسید گم بشم، میومد میبردم خونه، یه سری اینقدرر حالم بد بود منو بیمارستان بردن، این تابلوهای هیس رو که دیدم، جیکم در نیومد، مامانم
بابام
خواهرم
تابلوی هیس
منو حس پیروزی در مقابل آمپول
آمپول
چه کار بدی کرده که بهت قول الکی داده لیلا جونم .
من خیلی روی قولهایی که به بچه ها میدیم حساسم . ببین از این بدقولی چند سال گذشته ولی هنوز چه خوب یادت مونده .
اونوقت خیلی از بزرگترها میگن بچه است یادش میره !
من از کلاس سوم دبستان دیگه آمپول نزدم !
مدیونید اگر قکر کنید که میترسم
البته واکسن و آزمایش خون و . داشتم ولی آمپول رو دیگه نزدم و نخواهم زد
الهی لیلا جون
الهی مریم بانو جون
کد موضوع30180
#1ارسال '17:21 1394/8/16
ساجده افشار|تهران / تهران
پستها 296یادمه وقتی بچه بودم و می بایست واکسن های دوره ای که دو گانه و سه گانه نام داشت را می زدم یکی از همون روزها که با مادرم رفتیم برای واکسن خیلی می ترسیدم چون روی باسن می زدند و از دردش ترس داشتم چشمتون روز بد نبینه انقدر جیغ و داد کردم که حد نداره چشمامو بسته بودم و گریه میکردم و همش پای مامانمو چنگ می زدم و فشار می دادم یهو شنیدم اون خانمی که واکسن میزنه جیغ و داد می کنه که چرا پای منو فشار میدی نگو پای اون خانمه بوده نه پای مامانم درد واکسن یادم رفت و از خجالت ساکت شده بودم
#2ارسال '10:2 1394/8/17
لیلا بالاهنگ|اصفهان / نجف آباد
پستها 1869اتفاقا من هم یه همچین خاطره ای دارم، که از خجالت ساکت شدم، من خیلی از امپول میترسیدمم، طوری بود که فرار میکردم تو خیابون، دیگه مامانم میترسید گم بشم، میومد میبردم خونه، یه سری اینقدرر حالم بد بود منو بیمارستان بردن، این تابلوهای هیس رو که دیدم، جیکم در نیومد، مامانم
بابام
خواهرم
تابلوی هیس
منو حس پیروزی در مقابل آمپول
آمپول
#3ارسال '10:7 1394/8/17
لیلا بالاهنگ|اصفهان / نجف آباد
پستها 1869اینم اضافه کنم، از اون روز به بعد شد که دیگه از آمپول نمیترسم
سال اول دبستان هم میخواستم واکسن بزنم، جیغ میکشیدم، بعد آقای دکتر گفت اگه ساکت بشی برات عروسک میخرم، منم ساکت شدم انگار نه انگار ولی برام عروسک نخرید
سال اول دبستان هم میخواستم واکسن بزنم، جیغ میکشیدم، بعد آقای دکتر گفت اگه ساکت بشی برات عروسک میخرم، منم ساکت شدم انگار نه انگار ولی برام عروسک نخرید
#4ارسال '10:14 1394/8/17
مهندس نسترنی|مشاور / مدیر مالی
پستها 1760چه کار بدی کرده که بهت قول الکی داده لیلا جونم .
من خیلی روی قولهایی که به بچه ها میدیم حساسم . ببین از این بدقولی چند سال گذشته ولی هنوز چه خوب یادت مونده .
اونوقت خیلی از بزرگترها میگن بچه است یادش میره !
من از کلاس سوم دبستان دیگه آمپول نزدم !
مدیونید اگر قکر کنید که میترسم
البته واکسن و آزمایش خون و . داشتم ولی آمپول رو دیگه نزدم و نخواهم زد
#5ارسال '15:4 1394/8/17
سحر نوعی|گیلان / رشت
پستها 3345الهی لیلا جون
الهی مریم بانو جون
#6ارسال '1:41 1394/8/18
ساجده افشار|تهران / تهران
پستها 296منم الان نه از آمپول می ترسم نه واکسن چون میدونم که باهاشون حالم خوب میشه و سالم می مونم و به نظر من اصلا درد نداره
#7ارسال '9:15 1394/8/19
مهرشاد کمانگر|کردستان / کامیاران
پستها 141#8ارسال '12:33 1395/10/28
آمنه حق پرست|مازندران / ساری
پستها 15#9ارسال '7:49 1395/11/12
سید محمد امامی|خراسان جنوبی / بیرجند
پستها 1#10ارسال '16:30 1396/1/7
محمد محمدی|تهران / تهران
پستها 23به نظر من حرف ساجده خانوم جا اصلاح دارخه و باید بگه که اگه حال ادمو خوب کنه دردش میصرفه به خوب شدنش
(یعنی سودش به ضررش می پربه)
(یعنی سودش به ضررش می پربه)
ارسال پاسخ
»»